اقتصاد مهندسی از شاخههای علم اقتصاد است و از روشهای تحلیلی که در برآورد هزینه و تعیین ارزش سیستم ها ، فراورده ها و خدمات به کار میروند، گفتگو میکند. اقتصاد مهندسی یکی از دروس اصلی رشته مهندسی صنایع می باشد که در آزمون ارشد این رشته نیز جزو 5درس تخصصی می باشد. اقتصاد مهندسی را می توان دروازه ورود به رشته مهندسی مالی قلمداد کرد
موفقیت در حل مسائل مهندسی غالباً به توانایی و بررسی هر دو عامل اقتصادی و فنی وابستهاست. مهندسان باید مسئولیت تفسیر اقتصادی کار خود را خود بر عهده گیرند. برای بر قرار کردن ارتباط بین جنبههای فنی و اقتصادی کارهای مهندسی، تسلط یافتن مهندسان بر مفاهیم بنیانی تحلیلهای اقتصادی لازم است.
اقتصاد مهندسی، مجموعه تکنیکهایی است که فرایند مقایسه بین گزینههای قابل انتخاب را بر پایهٔ اصولی اقتصادی، ساده سازی میکند. اقتصاد مهندسی در واقع ابزاری برای انتخاب بهترین یا به عبارتی مقرون به صرفهترین گزینه از میان گزینههای پیش روی مهندسین است. به عبارت دیگر، اقتصاد مهندسی، ابزار اصلی تصمیم گیری مهندسین در پروژه هاست. مباحث علمی و فنّی مطرح شده در طول دورههای تحصیلیِ رشتههای مهندسی، گزینههای مختلفی را برای انجام امورِ محوّل شده به مهندسین، پیش روی آنها گذارده که همگی به لحاظ فنّی و مهندسی قابل اجرا هستند. امّا، این اقتصاد مهندسی است که مشخص میکند از میان گزینههای مختلفِ قابل اجرا از لحاظ فنّی، کدامیک به لحاظ اقتصادی توجیه پذیر بوده و کدامیک فاقد توجیه اقتصادی است. به بیان دیگر، اگر قابلیت فنّی اجرای گزینهها و پروژههای مهندسی، شرط لازم انجام آنهاست، قابلیت مالی یا همان «توجیه اقتصادیِ» آنها نیز شرط کافی در اجرای آنها خواهد بود. اقتصاد مهندسی به طور مشخص، به مقولهٔ دوم که همان بررسی توجیه پذیری اقتصادیِ گزینههای پیش روی مهندسین است، میپردازد.
نیاز به اقتصاد مهندسی از زمانی احساس شد که مهندسین به تجزیه و تحلیل اقتصادیِ تصمیمات مربوط به پروژههای مهندسی روی آوردند. اقتصاد مهندسی در حقیقت، قلب تپندهٔ فرایند تصمیم گیری است. تصمیمات مورد بحث در اقتصاد مهندسی، دربردارندهٔ عناصری اساسی از قبیل جریانهای نقدی پول، زمان و نرخ های بهره هستند. در نهایت، اقتصاد مهندسی کمک میکند تا با استفاده از روشهای منطقی و ریاضیاتی، تصمیم گیریهای بهتر و اقتصادی تری صورت گیرد.
در تعریف اینکه اقتصاد مهندسی چه چیزی است، مفید خواهد بود که بدانیم اقتصاد مهندسی چه چیزی نیست. اقتصاد مهندسی، فرایند یا روشی برای تعیین اینکه چه گزینههایی برای انتخاب وجود دارند، نمیباشد. بلکه برعکس، رسالت اقتصاد مهندسی، دقیقاً بعد از مرحلة شناساییِ گزینههای قابلِ انتخاب، شروع میشود. اگر بهترین گزینه واقعاً گزینهای باشد که مهندس، آن را به عنوان یک گزینهٔ قابلِ انتخاب، شناسایی نکرده باشد، در این صورت بدیهی است که استفاده از تمام ابزارهای تحلیلیِ اقتصاد مهندسی، به انتخاب آن گزینه منجر نخواهد شد.
گزینههای قابلِ انتخاب در امور مهندسی، معمولاً دربردارندهٔ مواردی از قبیل هزینهٔ خرید (هزینهٔ اولیه)، عمر مفیدِ پیش بینی شده، هزینههای سالانة نگهداری دارایی ها (هزینههای عملیاتی و نگهداری داراییها)، ارزش فروش مجددِ پیش بینی شده (ارزش اسقاطی)، و نرخ بهره میباشد. بعد از جمع آوری آمار، ارقام و برآوردهای مربوطه، تحلیل اقتصاد مهندسی میتواند راهنمای تعیین بهترین گزینه از دیدگاه علم اقتصاد باشد.
ارزیابی اقتصادی طرح ها ی صنعتی
با توجه به اینکه در هر سازمانی بسته به حجم و پیچیدگی فعالیتها، نرخ تولید دانش میتواند بیش از تواناییهای سازمان در عملیسازی و به کاربردن همه دانشهای تولید شده باشد، برقراری نظامی مدون و هدفمند در جهت تصمیمگیری در خصوص پذیرش یا عدم پذیرش یک ایده یا پروژه عملی سازی دانش، همواره دغدغه سازمانها بوده و هست. بهطور كلي ارزيابي طرحهاي سرمايهگذاري، از سه جنبه صورت ميپذيرد. در حقيقت مطالعات امكانسنجي پروژهها، شامل سه بخش مطالعات بازار، فني و مالي است و از آنجا كه يك طرح ميتواند تنها در يك يا دو بخش از بخشهاي مطالعات بازار، فني و مالي توجيهپذیر باشد، هيچگاه نتایج مثبت ارزیابی در یک فاز نمیتواند موجب پذیرش نهایی یک طرح شود. بنابراین توجیهپذیری یک طرح، به معنای توجیهپذیری در سه فاز مطالعات بازار، فنی و مالی است. حال که شرط اولیه پذیرش یک طرح در فرآیند ارزیابی طرحها عنوان شد، در ادامه به ارتباط سه بخش اصلی امکانسنجی طرحها یعنی مطالعات بازار (Market Study)، مطالعات فنی (Technical Study) و مطالعات مالی (Financial Study) میپردازیم.
قبل از تشریح فرآیند مطالعات امکانسنجی طرحها، معرفی دو جایگاه متفاوت در این حوزه اهمیت دارد. جایگاه اول، مشاوری است که پس از تعریف پروژه و تعیین بازار هدف، فرآیند مطالعات امکانسنجی را اجرا و طرح را تدوین میکند. جایگاه دیگر، مربوط به کارشناس ارزیابی طرح تدوین شده است که معمولا در یک سازمان، شرکت یا یک بانک، مسوول بررسی صحت فرآیند مطالعات امکانسنجی انجام شده است. مراحل انجام دو فرآیند تدوین و ارزیابی یک طرح، از لحاظ ساختار کلی مشابه یکدیگر است که در ادامه، این مطلب نیز تشریح شده است. در یک گزارش امکانسنجی جامع، باید ارتباط معناداری بین فصلهای بازار، فنی و مالی برقرار باشد که این مساله در گرو رعایت چند نکته اساسی در حین تدوین طرح است. برای روشنتر شدن مطلب به ذکر چند مثال میپردازیم. بهعنوان مثال، در امکانسنجی پروژههای صنعتی بسیار مشاهده میشود که ظرفیت تولیدی طرح، بر اساس مواردی چون ظرفیت ماشینآلات، حجم سرمایه در اختیار، نیروی انسانی در دسترس و حتی متراژ زمین موجود ارائه شده است. در موارد دیگر، قیمت فروش محصولات طرح، براساس محاسبه قیمت تمامشده محصول/خدمت و منظور کردن درصد سود مطلوب، تعیین میشود. همانگونه که ملاحظه میکنید، در هیـچ یک از دو مورد ذکر شده، در نگاه اول اشتباهی مشاهده نمیشود. اما چنانچه به نحوه صحیح اجرای مطالعات امکانسنجی و رعایت نکات اصلی توجه نماییم، اشتباهات موجود در مثالهای بالا روشن خواهد شد و همین مساله کلید راهگشای ما در حین تدوین یک طرح یا به طور کلی در حین انجام فرآیند مطالعات امکانسنجی یک پروژه خواهد بود.
از طرف دیگر نباید فراموش کنیم که همان نکات مهمی که راهنمای ما در فرآیند تهیه یک طرح هستند، باید در فرآیند ارزیابی طرحها نیز مهم تلقی شوند و بهعنوان اولین و مهمترین مرحله در بررسی یک گزارش امکانسنجی مد نظر قرار گیرند. پیش از بیان نکات، به توضیح معنی توجیهپذیری طرحها در ابعاد بازار، فنی و مالی میپردازیم. بهطور کلی در مطالعات بازار، به دنبال پاسخدهی به این سوال هستیم که آیا با توجه به تقاضـای موجود در بازار هـدف و میزان عرضـه محصول/خدمت در این بازار، محیط اجازه حضور و فعالیت را به عرضهکننده جدید خواهد داد یا خیر. بنابراین بهطور ساده میتوان توجیهپذیری یک پروژه در حوزه مطالعات بازار را به معنای فراهم بودن شرایط، جهت ورود تولیدکننده تازهوارد به بازاری معین دانست که لازمه آن، وجود تقاضای کافی برای محصول در بازار هدف مشخص شده میباشد. و این در بهترین حالت به معنی وجود تقاضای مازاد در بازار هدف طرح است.
(با فرض یکسان بودن کیفیت و قیمت برای تمام تولیدکنندگان محصول در بازار هدف! چراکه حتی اگر بازار محصولی کاملا اشباع شده باشد، در صورتی که یک تولیدکننده جدید بتواند محصولی با کیفیت بالاتر و قیمت پایینتر را به بازار عرضه کند، ممکن است بتواند سهم قابل توجهی از بازار مورد نظر را به خود اختصاص دهد.) مسالهای که در طی مطالعات فنی اهمیت پیدا میکند، اطمینان از برآورد صحیح و کامل نیازمـندیهای فنی اجرای پروژه است و در واقع هدف مطالعات فنی نیز همین است. توجیهپذیری فنی یک طرح، در گرو جامع و کامل بودن برآورد نیازمندیهای فنی اجرای آن طرح و اطمینان از امکان تامین آنها است. همچنین نکته دیگری که در زمینه توجیهپذیری فنی طرحها مطرح میشود، اجرایی بودن طرح و بررسی دو سوال زیر که:
1. آیا طرح مورد بررسی که بهمنظور تولید محصول یا خدمتی مشخص ارائه گردیده، منجر به تولید محصول یا خدمت خواهد شد؟
2. آیا محصول یا خدمت تولید شده، قابل استفاده است و با نیاز و انتظارات مشتری مطابقت دارد؟
نکتهای که در اینجا وجود دارد، این است که منابع تامین این اقلام، میتوانند کاملا مستقل از یکدیگر و حتی در برخـی موارد در نقاط مختلف جهان باشند و الزامی برای چگونگی نحوه تامین نیازمندیهای طرح وجود ندارد. بنابراین نکتهای که در مطالعات فنی امکانسنجی طرحها اهمیت دارد، حصول اطمینان از اجرایی بودن طرح، برآورد دقیق و حساب شده احتیاجات، مقدار آنها و همچنین نحوه تامین هر یک میباشد. توجيهپذيري مالي يك طرح، به معناي قرار گرفتن مقدار عددی شاخصهاي مالي آن در بازههای مطلوب و مورد نظر سرمايهگذار پروژه است. همانطور كه مشخص است، توجيهپذيري مفهومی نسبي است، به اين معني كه يك طرح سرمايهگذاري ممكن است براي برخي شركتها و سازمانهاي سرمايهگذاري جذابيت كافي داشته باشد ولي براي برخي ديگر فاقد جذابيت مالي باشد. چراكه هر نهاد سرمايهگذاري، با توجه به شرايط کسب و کار خود، معیارهای ارزیابی ویژهای دارد و میزان جذابيت مالي طرحها را با عينك خاص خود ارزيابي ميکند. حال به بیان نکات ساده اما اساسی که برقرارکننده ارتباط معنادار فصول بازار، فنی و مالی امکانسنجی طرحها است میپردازیم. همانگونه که پیشتر نیز به آن اشاره شد، هدف مطالعات بازار، ارائه وضعیت عرضه و تقاضای محصول و در نهایت حصول اطمینان از فروش محصولات طرح (در حالت ایدهآل) یا حتی رسیدن به این نتیجه که ورود به بازار تعیین شده موفقیت چندانی به دنبال نخواهد داشت میباشد. بنابراین اولین مرحلهای که سرمایهگذار میتواند در خصوص ورود به پروژه تحت مطالعه تصمیمگیری کند، مرحله مطالعات بازار است. در حقیقت مطالعات بازار مهمترین مرحله در امکانسنجی طرحها محسوب میشود. این اهمیت هم در فرآیند تدوین طرحها و هم در فرآیند ارزیابی طرحها قابل مشاهده است.
مطالعات بازار، علاوه بر اهمیت، از پیچیدگی زیادی هم برخوردار است، بهطوری که میتوان گفت مشکلترین و حساسترین فاز در مطالعات امکانسنجی، مطالعات بازار است. (باید توجه داشت که روند مطالعات فنی و مالی تقریبا در اکثر طرحها یکسان است و پارامترهای اصلی در این دو بخش تا حدود زیادی معین و از پیش تعیین شده هستند، در صورتی که نحوه مدل کردن بازار محصولات مختلف کاملا متفاوت از دیگری بوده و فاکتور تقاضا در هر طرحی متاثر از یکسری پارامترهای خاص بوده که ساختن مدل صحیح برای محاسبه تقاضا مستلزم شناخت کامل و دقیق محصول، بازار، مشتری و... است.) ارتباطی که باید بین فصلهای مطالعات بازار و فصلهای فنی و مالی در امکانسنجی طرحهای صنعتی وجود داشته باشد، به نتایج بخش مطالعات بازار مربوط میشود. در مطالعات بازار، به دنبال تعیین سه پارامترِ عمر طرح در فاز تولید، تیراژ تولید طرح و قیمت فروش محصول/ خدمت مورد نظر در بازار هدف طرح هستیم که اولی (عمر طرح در فاز تولید) بر اساس سرعت تغییرات تکنولوژی، محصولات جانشین، محصولات رقیب، عمر تکنولوژی و... تعیین میشود، دومی (تیراژ تولید) بر اساس مبنا قراردادن آمار مربوط به مباحث عرضه و تقاضا در سالهای اخیر و اعمال کلیه پارامترهای تاثیرگذار بر تولید داخل، واردات، صادرات، تقاضای داخلی و... محاسبه خواهد شد و سومی (قیمت فروش) نیز بر اساس مثالی که پیشتر مطرح شد، توسط بازار هدف تعیین می شود، نه محاسبات قیمت تمام شده محصول/ خدمت. (البته در پروژههایی که تولید بر اساس سفارش مشتری خاص انجام میشود یا فروش از طریق شرکت در مناقصه است و گاه یک محصول برای اولین بار ساخته میشود، دیگر بازار هدف نمیتواند مبنای تعیین قیمت فروش قرار گیرد و تولیدکننده در این حالت براساس برآورد هزینهها و محاسبه قیمت تمام شده و در نظر گرفتن حداقل سود موردنظر، حداقل قیمت فروش را تعیین مینماید و در هنگام مذاکره با مشتری یا تنظیم پیشنهاد مناقصه، بر همین اساس عمل میکند.) بنابراین میتوان گفت خروجیهای مطالعات بازار، مستقیما نتایج مطالعات امکانسنجی طـرح را تحت تاثیر قرار میدهند و این موضوع اهمیت فصل مطالعات بـازار را روشنتر میسازد.
در واقع، هدف از مطالعه بازار، مدل کردن بازار هدف از طریق کمی کردن کلیه پارامترهای تاثیرگذار بر شرایط بازار هدف است. لازم به توضیح است در فرآیند مطالعه بازار، بسته به نوع محصول/خدمت و همچنین بازار هدف، ممکن است مسائل فرهنگی، مذهبی، روانشناختی، جامعهشناختی و... اهمیت پیدا کنند و پرداختن صرف به روند تغییرات عرضه و تقاضا در بازار هدف، لزوما نمیتواند برای حصول نتیجه صحیح درخصوص پیشبینی آینده بازار هدف کافی باشد. اگر در حالتی که روند دادههای مربوط به عرضه و تقاضای یک بازار مشخص در دورههای اخیر، به تنهایی و بدون درنظر گرفتن سایر پارامترها، مبنای پیشبینی آینده آن بازار قرار گیرد، درست مثل این است که برای هدایت اتومبیل خود در مسیری ناآشنا، در آینه نگاه کنیم و براساس مسیر طی شده، مسیر پیش رو را پیشبینی کنیم! در حالیکه همیشه عوامل زیادی ممکن است پارامترهای بازار را تحت تاثیر قرار دهند و روند موجود را تغییر دهند. یعنی همانگونه که ممکن است در مسیر یک جاده مستقیم به ناگاه با پیچ تندی مواجه شویم که جهت مسیر را تغییر دهد، در پیشبینی وضعیت یک بازار نیز، دادههای قبلی به تنهایی کافی نخواهند بود. پس از مشخص کردن ظرفیت طرح (تیراژ تولید محصول/ خدمت) در بخش مطالعات بازار، کارِ برآورد نیازمندیهای فنی اجرای طرح در بخش مطالعات فنی صورت میگیرد. همانگونه که در خصوص نحوه برقراری ارتباط میان مطالعات بازار و مطالعات فنی عنوان شد، تمامی برآوردهایی که در مطالعات فنی طرحها صورت میپذیرد، باید براساس خروجی مطالعات بازار باشد. چراکه هدف از اجرای یک طرح سرمایهگذاری(از دیدگاه یک بنگاه اقتصادی)، تولید محصولی مشخص با تیراژی معین برای عرضه به بازار هدفی از پیش تعیین شده است، به نحوی که اهداف مالی سرمایهگذار با تولید و فروش محصول یا محصولات طرح، در طول عمر پروژه برآورده شوند. بر این اساس، تمامی نیازمندیهای فنی طرح باید برمبنای نتیجه مطالعات بازار درنظر گرفته شوند. به این معنی که همه موارد باید از نظر کمی کاملا متناسب با ظرفیت تعیین شده در مطالعات بازار باشد. از ظرفیت ماشینآلات و تجهیزات گرفته تا میزان انرژی مصرفی و تعداد نیروی انسانی و متراژ ساختمان و حتی زمان مورد نیاز، همگی بر مبنای ظرفیت طرح انتخاب میشود که در مطالعات بازار تعیین شده است.
اما سوالی که معمولا در مرحله انتخاب تامینکننده یا سازنده نیازمندیهای طرح، ذهن سرمایهگذار را درگیر مینماید، مکانیزم انتخاب هر یک از نیازمندیهای تعیین شده در طرح از بعد کیفی است. سوالاتی از قبیل؛ «ماشینآلات با کیفیت و دقت بالا مناسبتر است یا ماشینآلات با قیمت پایینتر؟»، «نیروی انسانی با مهارت و تخصص بالا را جذب کنیم یا بهمنظور کاهش هزینهها افراد کم تخصص را بهکار بگیریم؟»، «از مواد اولیه و قطعات معمولی استفاده کنیم یا به دنبال تولیدِ با کیفیتترین محصول باشیم؟». بهمنظور پاسخدهی به این سوالات، فقط و فقط باید به بازار هدف (Target Market) نگاه کرد. اگر مشتریان طرح براساس تعریف بازار هدف، محصول با کیفیت میخواهند و قیمت فروش برایشان اولویت اول نمیباشد، بنابراین تولیدکننده نیز در انتخاب کلیه نیازمندیها از ماشینآلات و تجهیزات تا نیروی انسانی و مواد و قطعات اولیه، کیفیت را مبنای تصمیمگیری و انتخاب قرار خواهد داد. دقت کنیم که گاه در چنین مواردی، قیمت فروش پایین حتی با حفظ کیفیت، منجر به از دست دادن مشتریان هدف میشود، چراکه بالا نبودن قیمت، عمدتا منجر به قضاوت نامطلوب مشتری درخصوص کیفیت محصول میگردد و پیش از بررسی کیفی محصول توسط مشتری، محصولات با قیمت فروش متوسط و پایین از لیست انتخابهای مشتری خط خواهند خورد. پس زمانی که بازار هدف ما شامل مشتریانی است که اولویت اول آنها در انتخاب محصول، کیفیت و مرغوبیت کالاست، اساسا نباید دغدغه کاهش هزینهها، سرمایهگذار را درگیر تنوع کیفی نیازمندیهای طرح نماید. نکته اینکه تعریف شفاف بازار هدف به همراه تعریف دقیق محصول، اولین قدمهای تعریف پروژه هستند که قبل از ورود به فضای امکانسنجی و شروع فرآیند مطالعات، در همان مرحله تعریف پروژه باید به صورت کاملا شفاف مشخص شود. اساسا تعریف دقیق محصول و بازار هدف، اجزای اصلی بدنه تعریف پروژه هستند. براساس این توضیحات، مشخص میشود که در چارچوب مطالعات امکانسنجی، به دنبال تعیین بازار هدف نخواهیم بود، بلکه قرار است به بررسی توجیهپذیری یا عدم توجیهپذیری اجرای یک پروژه مشخص در بازار هدفی معلوم بپردازیم. پس چنانچه در فرآیند امکانسنجی یک پروژه به عدم توجیهپذیری طرح رسیدیم، منظور عدم توجیهپذیری عرضه محصول/خدمت مورد نظر به بازار هدف بررسی شده است و حال ممکن است پروژه دیگری که شامل بازار هدف جدیدی است تعریف شود و مطالعات امکانسنجی جدیدی برای همان محصول در بازار جدید انجام پذیرد که قطعا نتیجهای مستقل از نتیجه پروژه اول خواهد داشت. بازار هدف، از اشتراک چندین محدودیت که ممکن است محدوده سنی، نوعی مذهب، یک صنف مشخص، ... و محدوده جغرافیایی باشند، به وجود میآید. بنابراین در تعریف بازار هدفِ یک طرح، ممکن است هیچگونه محدودیت جغرافیایی وجود نداشته باشد.
به عنوان مثال، پسران ورزشکار محدوده سنی 15 تا 25 سال و با سطح درآمد پایین، میتواند بازار هدف یک پروژه باشد. بنابراین چنانچه در هر جای دنیا فردی با مشخصات عنوان شده وجود داشته باشد، در مجموعه بازار هدف طرح قرار خواهد داشت. بازار هدف و محصول، کاملا به هم وابسته هستند. به این معنی که در تعریف هر یک از محصولات طرح، مشخصات کیفی محصول نیز باید مشخص شود که ارتباط مستقیم با بازار هدف خواهد داشت. مثلا زمانی که بازار هدف طرحی مجموعهای از افراد با مشخصههایی خاص و از قشر مرفه جامعه باشند، منطقا باید مشخصات کیفی محصول پروژه کاملا مطلوب درنظر گرفته شوند. اهمیت بازار هدف تا جایی است که عمدتا بهوجود آمدن پروژهها براساس برنامهریزی برای رفع یک نیاز از جامعه است. بنابراین، برآورد تمامی نیازمندیهای پروژه، برمبنای نتایج مطالعات بازار و همچنین مشخصات بازار هدف انجام میگیرد. تعداد، مقدار، ظرفیت یا بهطور کلی کمیت نیازمندیها، بر اساس تیراژ تولید که یکی از خروجیهای مطالعات بازار است و کیفیت محصول نیز بر اساس ویژگیهای بازار هدف پایهریزی میشود. بنابراین درمورد مثالی که در ابتدا درخصوص نحوه انتخاب ظرفیت طرح بیان شد اکنون میتوان به درستی اظهارنظر کرد و دلایل غیرمنطقی بودن انتخاب ظرفیت طرح یا بهطور کلی ظرفیت تولید طرح را که براساس مواردی مثل میزان سرمایه در اختیار سرمایهگذار، سلیقه و نظر شخصی سرمایهگذار، فضا یا سایر امکانات موجود تعیین شده بود، روشنتر عنوان کرد.
تا اینجا ارتباط میان بخشهای مطالعات بازار و مطالعات فنی مشخص شد. در ادامه ارتباط بخش مطالعات مالی با بخشهای مطالعات بازار و مطالعات فنی بررسی خواهد شد. آخرین مرحله در فرآیند مطالعات امکانسنجی، انجام مطالعات مالی است. هدف این بخش، محاسبه شاخصهای مالی پروژه است که فرمولهای محاسباتی مشخصی دارند. نکتهای که وجود دارد، یکسان بودن فرمت مطالعات مالی برای پروژههای مختلف با موضوعات و زمینههای متفاوت است. بنابراین برخلاف دو بخش مطالعات بازار و مطالعات فنی که تقریبا از طرحی به طرح دیگر متناسب با موضوع پروژه و حتی بازار هدف طرح، ساختار فرآیند مطالعاتی تغییر میکند، روند مطالعات مالی در طرحهای مختلف تقریبا ثابت است. برای روشن شدن ارتباط میان مطالعات مالی با دو بخش مطالعات بازار و مطالعات فنی، ابتدا بهتر است پیشنیازهای ورود به حوزه مطالعات مالی را بررسی کنیم. هدف مطالعات مالی، محاسبه شاخصهای مالی پروژه است و برای محاسبه شاخصهای مالی، سه پارامترِ عمر پروژه در فازهای ساخت (Construction Phase) و تولید (Production Phase)، هزینهها (Cost) و درآمدهای (Revenue) پروژه در هر سال (نحوه توزیع هزینهها و درآمدها در عمر پروژه) باید مشخص شوند. حال با بررسی این سه پارامتر، خواهیم دید که هرسه، از بخشهای مطالعات بازار و فنی حاصل خواهند شد. همانگونه که گفته شد، تیراژ محصول و قیمت فروش، خروجیهای مطالعات بازار هستند (البته در مواردی که محصول پروژه برای اولین بار است که به بازار عرضه میشود یا رقیبی در بازار هدفش ندارد، تا حدودی تولیدکننده تعیینکننده قیمت است، اما در حالت کلی، بازار تعیینکننده قیمت فروش محصول است). از طرفی هم درآمد پروژه از حاصلضرب همین دو پارامتر به دست میآید. بنابراین میزان درآمد یک طرح بر اساس نتایج مطالعات بازار حاصل میشود. از طرف دیگر دیدیم که نیازمندیهای طرح که در بخش مطالعات فنی برآورد میشوند و هزینهها را ایجاد میکنند نیز براساس تیراژ تولید که خروجی مطالعات بازار است، تعیین میشود.
بنابراین مبنای برآورد هزینههای پروژه در هر سال نیز نتایج مطالعات بازار طرح (به صورت غیر مستقیم) است. عمر پروژه نیز که شامل دوران ساخت و بهرهبرداری (تولید) است، به ترتیب بر اساس مطالعات فنی و مطالعات بازار حاصل خواهند شد. بنابراین، هر سه پارامتر مورد نیاز برای آغاز مطالعات مالی پروژه، در بخشهای مطالعات فنی و مطالعات بازار تعیین میشوند و در بخش مطالعات مالی، صرفا با استفاده از اطلاعات حاصل شده و فرمولهای مشخص، شاخصهای از پیش تعریف شدهای محاسبه و تحلیل میشوند.
پس با وجود اینکه در هنگام ارزیابی و اولویتبندی طرحها، عمدتا تصمیمگیریها بر اساس خروجیهای مطالعات مالی است، اما صحت خروجیهای بخش مالی، کاملا وابسته به صحت اطلاعات ورودی است که دیدیم از مطالعات بازار و فنی به دست میآیند.
بر همین اساس، میزان اهمیت و حساسیت مطالعات بازار را در فرآیند امکانسنجی پروژهها، میتوان بیشتر از سایر بخشها دانست و آن را به عنوان شکل دهنده پایه و اساس برآوردها در حوزه مطالعات فنی و در نهایت مبنای محاسبات و نتیجهگیریها در حوزه مطالعات مالی در نظر گرفت. بنابراین چنانچه برآوردها در مطالعات بازار یک طرح، بدون دقت کافی انجام پذیرد، در مرحله بعد، نیازمندیهای پروژه با خطا برآورد خواهند شد و در نهایت، محاسبات مربوط به شاخصهای مالی نیز با خطا همراه خواهند بود.
پس شرط لازم برای اینکه در انتهای مطالعات مالی، نتایجی که بهدست خواهیم آورد قابل اطمینان باشند، این است که از ابتدا، بازار طرح را بهدرستی مطالعه کرده باشیم. در دنیا، نمونههای زیادی از طرحهای تولیدی و خدماتیای که بدون توجه به مباحث مطالعات بازار و بدون شناخت کامل بازار هدف، تعریف و اجرا شدهاند وجود دارد که عمدتا پس از مدت کوتاهی، با وجود برخورداری از توان فنی بالا، صرفا به دلیل مشکلاتی که در مرحله فروش محصول با آنها روبهرو میشدند، منجر به شکست و تعطیلی واحد تولیدی یا خدماتی شده است که اهمیت بسیار زیاد مطالعات امکانسنجی را که به عنوان اساسیترین قدم، پیش از اجرای پروژهها مطرح است نشان میدهد.
www.eKnow.ir*